زن های اطرافم
آخر حیاط بودم و عروس را از دور می دیدم، نمی دانم داماد عشق زندگیش بود یا نه اما قرار بود از امشب مرد زندگیش باشد، سرم را چرخاندم و خواهر عروس را دیدم و قصه عشقش یادم آمد و حالا عشقش مرد زندگیش بود. کنارش دوستش بود که او هم مَردی را داشت که عشقش نبود و حتی انتخابش هم نبود، آنورتر زنی نشسته بود که می شناختمش و داشت بچه اش را شیر می داد، او با قوانین آدم های عاقل مردی را انتخاب کرده بود و حالا خوشبخت بود به گمانم و خواهر همان زن هم منتظر آمدن بچه اش به دنیا بود و او هم با قوانین آدم های عاقل انتخاب کرده بود مَردش را و قصه خوشبخت نبودنش و داستان رنجش پچ پچ میان زن های فامیل بود.
زن های زیادی را می شناختم که در این جشن حضور داشتند و قصه زندگی خیلی هایشان را می دانستم،آن هایی که تن به ازدواج نداده بودند و می گفتند تنهایی خوشبختند و با تو چشم توی چشم نمی شدند تا باورشان کنی، آن هایی که مهر جدایی خورده بود بر پیشانی شان و ابراز خوشحالی می کردند از رهایی شان و من می دیدم که چقدر فرار از ادم ها دلشان می خواهد، آن هایی که اسم عشق می آمد و یکهو گرد و غباری، چیزی می رفت توی چشمشان و خیس می شدند، آن هایی که طوری می خندیدند که شادیشان را می شد باور کرد، آن هایی که خوشبخت بودند،آن هایی که خوشبخت نبودند و...
و خودم...
نشستم خودم را مرور کردم، مَردهای آمده در زندگی ام و مَردهای رفته از زندگی ام را، یادم آمد سال های دور مردی کتابی را به من هدیه داده بود، در روزهای پر شور نوجوانی، کتابی که نشد بخوانمش و چهار سال بعد از هدیه گرفتنش خواندمش و دیدم در لا به لای صفخات کتاب عاشقانه هایی نوشته شده است برای من، بعد هدیه هایی که گرفته بودم را مرور کردم و دیدم من هیچ گاه آدم عاشق شدن و دل بستن نبوده ام و از کنار مردها گذشته ام، آخرین مرد آمده در زندگی ام را به یاد آوردم، مردی که سازه می خواند و می خواست دنیا را کنار من بسازد و بعد زده بود زندگیم را خراب کرده بود و من لنگ لنگان باید مابقی زندگیم را بگذرانم...
بعد از شام نماندم، هدیه ام را دادم و تنها به خانه برگشتم، قهوه دم کردم و سعی کردم قوی باشم و فکر کنم دنیا هنوز جایی برای ادامه دادن هست، سعی کردم نگذارم کسی بفهمد که یک دایم الگریه شده ام و باز بخندم.
* مردی را می شناسم
که در جیب پیراهن چهارخانه اش
قلبی مچاله شده پنهان کرده است
و دختری بی خانه را
که درون سینه اش یک حفره دارد.