زنی در فرودگاه

در خانه من مَحرَم باشید لطفا.

زنی در فرودگاه

در خانه من مَحرَم باشید لطفا.

۷ مطلب با موضوع «شعرهایم» ثبت شده است

به نشانی شب

جمعه, ۲ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۲۷ ب.ظ | فرخنده (ری را) آشوری

تو را بوسیدم


به درازا کشید


شب شد


باید به خانه بازمی گشتم


قاب عکست نگرانم می شد...

گذشت

پنجشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۴۵ ق.ظ | فرخنده (ری را) آشوری

و عشق

ماضی شد

بدون هیچ استمراری...

.....

جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ۰۹:۰۷ ب.ظ | فرخنده (ری را) آشوری

سرد بودم


از دهانش


افتادم.

معجزه ی خاتم

چهارشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۴۳ ق.ظ | فرخنده (ری را) آشوری

تنِ من هزاره چندم است

که ظهور در آن اتفاق نمی افتد

و به وقتِ گُلِ نِی موکول می شود؟

به دنبال کدام مُنجی می گردی بَشَر جان؟

جهان در جغرافیای تپنده یک زن

پایان می گیرد

من یک زنم

و تو به تاریخ چشم هایِ من

در یک روز بارانی به بعثت رسیده ای

معجزه ات را وصال بگذار

تا دنیا را نجات دهی.

پ.ن: کمی شعر در چایی ات حل کرده ام تا شیرین شود.

پ.ن2: بدون ویرایش


رفتن

شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۰۴ ق.ظ | فرخنده (ری را) آشوری

تو اگر هم بروی

هرگز نرفته ای

مردم تو را بیاد خواهند آورد

میان کلماتم

شعرهایم

نوشته هایم

چشم هایم

بغض هایم

حتی اگر زنِ مرد دیگری شده باشم

حتی اگر مادر بچه های مردِ دیگری باشم


این سرنوشت غم انگیز یک زن شاعر است

هرگز کسی از زندگی او نمی رود

من اما اگر بروم

در اولین لبخندِ زنی رهگذر

گم می شوم.


* بدون ویرایش

شال گردنِ ناتمام

سه شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۰۱ ب.ظ | فرخنده (ری را) آشوری | ۲ نظر

 


و من آن دختر تب دارم که

عاقبت یک روز

دستت را می گیرم

و از شعرهایم پرت می کنم بیرون

و آنگاه دیگر شاعر نخواهم بود

تنها، زنی خواهم بود

که بلد شده است

شال گردن های مردانه ببافد

و بعد از آن زمستان

هم کابوس اوست

هم رویای او


آواره

چهارشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۳۷ ق.ظ | فرخنده (ری را) آشوری | ۲ نظر

آیا روزی کسی

مرا در چشم های تو خواهد یافت؟

مثلا دخترت

روزی بی هوا بگوید: پدر؟!

انگاردر مردمُکِ چشم چَپَت

زنی آواره زندگی می کند

و قاه قاه بخندد

و تو یادت بیفتد

من یک عمر کولی چشم های تو بودم.


+ حرمت نگهدارید و از خانه ام دزدی نکنید لطفا