شال گردنِ ناتمام
سه شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۰۱ ب.ظ |
فرخنده (ری را) آشوری |
۲ نظر
و من آن دختر تب دارم که
عاقبت یک روز
دستت را می گیرم
و از شعرهایم پرت می کنم بیرون
و آنگاه دیگر شاعر نخواهم بود
تنها، زنی خواهم بود
که بلد شده است
شال گردن های مردانه ببافد
و بعد از آن زمستان
هم کابوس اوست
هم رویای او
- ۹۴/۰۶/۱۰