زنی در فرودگاه

در خانه من مَحرَم باشید لطفا.

زنی در فرودگاه

در خانه من مَحرَم باشید لطفا.

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

بدمهمان

جمعه, ۲۷ مهر ۱۳۹۷، ۱۰:۵۴ ق.ظ | فرخنده (ری را) آشوری | ۰ نظر

مهمونام بعد از یک هفته رفتن و من به طرز خجالت آوری خوشحالم.

فردوس

شنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۷، ۱۲:۰۶ ب.ظ | فرخنده (ری را) آشوری | ۰ نظر

یادته اون تک درخت افرا توی اون کوچه سربالایی که سه شنبه ها می رفتیم؟

پاییز که می شد بعضی از برگاش سبز بود، بعضیاش زرد، بعضیاش قرمز، بعضی برگا هم فقط رگه های نارنجی داشتند.

تو اسم کوچه رو گذاشته بودی فردوس، می گفتی کاش میشد این کوچه رو خرید، بعد روی این درخت یه خونه درست می کنیم، می گفتی این درخت مثل من مجنونه، ببین وقتی دارم نگات می کنم، لبام میخنده و چشام گریه میکنه.

یادته من جرات نداشتم نگات کنم؟ همیشه ناراحت میشدی، بعدش می رفتیم مسجد پایین کوچه نماز می خوندیم، بعد از سلام نماز برگشتی میگفتی: جانا؟ من گناه زندگیتم؟

با اینکه دلم می خواست با انگشتای تو ذکر بگم، با انگشتای خودم آروم می گفتم: «گناه کردم اگر که عاشقت شدم»

تو اخم می کردی و برگشتی رو به قبله، سرمو میاوردم نزدیک گوشت و می گفتم: « اما سخت است که دل بکنم از تو، از خودم / از این نفس کشیدن اجباری، از این گناه»

تو گریه می کردی، همیشه چشات خیس بود، چشمایی که وقتی سر رنگ چشما دعوا می کردیم می گفتی بخدا سیاه نیست قهوه ای پررنگه، بعد دوتایی می زدیم زیر خنده.

من امروز کل شهر رو دنبال اون کوچه و درخت گشتم، نبود. شاید یکی فردوس رو خریده، یکی که نامرد نیست.

و عشق مشکل بود

دوشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۵۲ ق.ظ | فرخنده (ری را) آشوری | ۰ نظر

می تواند تا ابد عاشقم باشد

و این اتفاق غمگینانه ای است.

عشقی در درونش ریشه دوانده که هیچگاه او را ترک نمی کند. او همان کسی است که من می دانم حتی سالیان بعد، لحظه ای که در کنار زنی دیگر و فرزندانش در حال ترک کردن دنیاست فقط به من فکر خواهد کرد و اینکه چرا هنگام خداحافظی آنجا نیستم که دستانش را بفشارم و گرمای دستم او را به زندگی بازگرداند.

او کسی است که من هر گاه در زندگی کم بیاورم یادم می آید فلانی در یک جایی از دنیا دارد به من فکر می کند، که من در میانه تمام مشغله هایش لیز می خورم در ذهنش و قلبش را فشار می دهم.

من مدت هاست از حجم عشقی که در چشمانش می خوانم دلم می سوزد و هر بار برای آن همه عشق پاک می میرم.

رفیق جان ببخش که از تمام دنیا دلت را به کسی بستی که تمام عاشقانه هایت در پس خنده و شوخی می گرید.

کاش بلد بودم خودم را از ذهنت و قلبت پاک کنم.