زنی در فرودگاه

در خانه من مَحرَم باشید لطفا.

زنی در فرودگاه

در خانه من مَحرَم باشید لطفا.

پایان دومین ماه از پاییز

شنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ۰۱:۵۱ ق.ظ | فرخنده (ری را) آشوری | ۰ نظر

فکر کنم پر آرامش‌ترین نقطه زندگی‌ام همینجایی باشد که ایستاده‌ام. بدون هیچ تعلق خاطری، بی هیچ دلهره‌ای برای به دست آوردن و پریشان خاطری برای از دست دادن.

روزهای زیادی است که دلتنگ هیچ کس نیستم. نگران کسی نیستم. قلبم از عشق یا درد مچاله نمی‌شود، رنجی هم اگر هست از قلبم نیست از دردهای زندگی است که ربطش به قلبم به نسبت‌ها می‌رسد نه رابطه‌ها.

دیگر خنجر آدم‌ها قلبم را زخمی نمی‌کند، دیگر چشم‌ها یا عطر آشنایی پرتم نمی‌کند میان خاطرات سال‌های دور و نزدیک.

حالا بدون خرد شدن و رنج بردن می‌توانم در خیابان‌های پر از خاطره قدم بزنم، حالا باران که ببارد برایم یک اتفاق طبیعی محیط زیستی است و چشم‌هایم دچار سوزش نمی‌شود.

روزی فکر می‌کردم اگر به چنین نقطه‌ای برسم به پایان رسیده‌ام اما الان که در این نقطه‌ام فکر می‌کنم زندگی تازه آغاز گردیده است.

تقویم‌ها تا همین روزهای نه چندان دور برایم حکم برگه محکومیتم را داشتند، اسفندها مرا به دار می‌آویختند و مردی از سلاله پاییز می‌آمد نجاتم می‌داد و در یکی از روزهای گرم شهریور کارم به خودسوزی می‌رسید.

اما حالا نه بهار رقص‌کنان خبر دوباره آمدنم را می‌دهد و نه امیدی به رنگارنگی پاییز مرا به شدت غمگین می‌کند. همه چیز با بی‌هیاهویی در حال گذر است. درست مثل خودم که به زودی می‌گذرم، می‌روم و روزی از ذهن تمام آدمیان پاک می‌شوم.


پ.ن:

شما چند نفر چرا به این خانه بی نور همچنان سر می زنید؟

  • ۹۶/۰۸/۲۷
  • فرخنده (ری را) آشوری