روزِ روشن رفت
دوشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۱ ب.ظ |
فرخنده (ری را) آشوری |
۰ نظر
او که شبانه چمدان می بندد، آدمی ست غمگین، آدمی ست که هنوز امید دارد کسی جلوی رفتنش را بگیرد، او هنوز رفتن را بغل نگرفته و او را دوست نمی دارد، او دلش نمی خواهد برود و به اشارتی باز می گردد.
اما او که در روز روشن می رود. می رود. می رود.
او دیگر باز نمی گردد.
- ۹۵/۰۹/۱۵