هیچ، هیچ، هیچ
يكشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۲۶ ب.ظ |
فرخنده (ری را) آشوری |
۰ نظر
دعا نرفتم
گزارشم را ننوشتم
و دروغ گفتم
نخوابیم
لعنتی، حتی نمردم
به مدت 4 ساعت و نیم گریه کردم
می توانستم بیشتر ادامه دهم
اما صاحبخانه مهربانم گند زد در رکورد زدنم
و بغلم کرد
و گفت حیف چشم هایم است
اما دروغ گفت
به کارهای عقب افتاده ام زل زدم
به خود عقب رفته ام
به دنیای به فاک رفته
و دوباره بغض...
- ۹۵/۰۶/۲۱