زنی در فرودگاه

در خانه من مَحرَم باشید لطفا.

زنی در فرودگاه

در خانه من مَحرَم باشید لطفا.

نجات دهنده جایی خوابش برده

شنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۴۵ ب.ظ | فرخنده (ری را) آشوری | ۰ نظر


خانه ما درست روی خط استوا قرار داشت و هیچ زمین شناس و خبرنگار فضولی این را کشف نکرده بود، خط استوا همیشه گرم و لذت بخش بود حتی روزهایی که از دادگاه برمی گشتیم و می دانستیم که قرار است اتفاقات بدی بیفتد، ما زمستان های زیادی را پشت سر گذاشته بودیم و هر گاه سوزی به خانه مان رسیده بود همدیگر را به آغوش کشیده بودیم و آن سوز لعنتی گورش را گم کرده بود.

تا اینکه درست در فصل موزها و نارگیل ها، درست وسط فصل خرماپزان یک برف لعنتی، یک اتفاق که قرار بود لذت بخش ترین گرمای زندگیم باشد خانه ما را برداشت و به سرزمین نارنیا برد، آن هم وقتی که طلسم ملکه سرما بود و از آن روز تا بحال هیچ کس برای نجات ما نیامده و ما هم هر تکانی که به خودمان می دهیم بهمن است که به روی سرمان خراب می شود.

  • ۹۵/۰۳/۰۸
  • فرخنده (ری را) آشوری