درد نام دیگر من است شاید
جمعه, ۲۰ آذر ۱۳۹۴، ۰۱:۱۳ ق.ظ |
فرخنده (ری را) آشوری |
۰ نظر
نمی دانم از کی بود که شروع شد، فقط می دانم که تمامی ندارد هر وقت فکر می کنم تمام شده دوباره بر می گردد.
بله درد را می گویم. بعضا پیش آمده قصه دردناکی تمام شده و من گفته ام خب بالاخره تمام شد، اما وقتی که از تمام شدنش خیالم راحت شده، دویده باز آمده وسط زندگی ام و گند زده به همه چیز، اصلا نوع بدترش مثلا وسط یک قهقه از سر یک شادی قلبم فشرده شده و قطره اشکی بی دعوت نشسته روی گونه ام و یادم انداخته که درد نرفتنی ست، یک گوشه قایم می شود سر بزنگاه خودش را نشان می دهدو می گوید: که کور خواندی عمرا بگذارم یک قطره شادی از گلویت برود پایین.
بله درد را می گویم. بعضا پیش آمده قصه دردناکی تمام شده و من گفته ام خب بالاخره تمام شد، اما وقتی که از تمام شدنش خیالم راحت شده، دویده باز آمده وسط زندگی ام و گند زده به همه چیز، اصلا نوع بدترش مثلا وسط یک قهقه از سر یک شادی قلبم فشرده شده و قطره اشکی بی دعوت نشسته روی گونه ام و یادم انداخته که درد نرفتنی ست، یک گوشه قایم می شود سر بزنگاه خودش را نشان می دهدو می گوید: که کور خواندی عمرا بگذارم یک قطره شادی از گلویت برود پایین.
- ۹۴/۰۹/۲۰