زنی در فرودگاه

در خانه من مَحرَم باشید لطفا.

زنی در فرودگاه

در خانه من مَحرَم باشید لطفا.

و زنی هستم در قلب

چهارشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۱۳ ب.ظ | فرخنده (ری را) آشوری | ۴ نظر

می خواستی بروی سفر، و من زنی نبودم که چمدانت را می بست و تو تکیه بر چارچوب در به او نگاه کنی و از همان لحظه دلت برایش تنگ شود.
می خواستی بروی سفر و من حتی آن زنی هم نبودم که کوله اش را می بست تا با تو راهی یک سفر کاری شود و وقتی خسته ای از توی کیف بزرگ و اسپرتش خوراکی تعارفت کند.
می خواستی بروی سفر و من زنی نبودم که برایت آیینه و قرآن آماده کند و نگران غذا خوردنت و حساسیت معده ات باشد.
می خواستی بروی سفر و من زنی بودم که بغض داشت و به جای انگشتان دست هایت، دکمه های کیبورد را نوازش می کرد و آرام و بی صدا اشک می ریخت...
میبینی؟ من زنی هستم در هیچ کجای زندگیت، زنی هستم پنهان که به قلبت امید دارم، تنها زنی که نباید پنهان باشم در زندگیت و دقیقا تنها زن پنهان زندگی ات شده ام. همین روزها در حاشیه یک خیابان این رنج با رنج های کهنه شده در درونم در هم می آمیزند و مرا از پا می اندازند...
  • ۹۴/۰۸/۱۳
  • فرخنده (ری را) آشوری

نظرات  (۴)

  • اِلـــــــــی :)
  • "تنها زنی .که نباید پنهان باشد" ...باشی!
    پاسخ:
    ممنون از دعای قشنگ بانو
    فر_خنده :)
    پاسخ:
    جانِ فرخنده؟

    بسیار ملموس و نزدیک...
    پاسخ:
    چقدر غم انگیز...
    زنی که باید باشد...
    پاسخ:
    باشم یا باشد؟

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی